خواب
ناهار خونه خاله فاطمه بودیم.بعدناهار عموحسین درازکشید وگفت نیم ساعت دیگه بیدارش کنیم.سلمان که دلش میخاست با عموبازی کنه گفت :عمو خوابت نبره من نمیتونم بغلت کنما"آخه هروقت جایی میریم وسلمان خوابش میگیره من بهش همینو میگم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی