بازی های کودکانه
همبازی همیشگی سلمان فاطمه است.ازآنجایی که محمد مهدی از اونها کوچکتره ,اون را تو بازیهاشون راه نمیدند.اکثر اوقات بدو بدو میاند تو اتاق ودر را محکم میبندند .ناگهان صدای گریه محمد بلند میشه واشک ریزان به خونشون میره.چند روز پیش سلمان وفاطمه خاله بازی میکردند .معمولا فاطمه مامانه وسلمان بابا.تشک پهن کرده بودند وشاسخین رو خوابونده بودند.فاطمه کنارش دراز کشید وگفت :میخوام بجه رو از شیر بگیرم.سلمان گفت :آخه داره گریه میکنه .پاشو بهش شیر بده. فاطمه هم بلند شد و خرسش رو شیر داد .گاهی اوقات هم بالشت یا هر چیزی که گیر میاورند را ,برمیدارند و سه نفری تشییع میکنند.باصدای بلند میگند:یا لاه للاه"همون لاالله الا الله.توی حرم از این صحنه ها زیاد دیدند....
نویسنده :
مامان مریم
12:00